هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هومن مامان

اینروزهای هومن کوچولو

 هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 2 ماه و 9 روز و 17 ساعت و 0 دقیقه و 44 ثانیه سن دارد  سلام شیرین مامان قربونت برم عزیزم اینروزا انقدر شیرین شدی که نگو پسرم واسه همه دلبری میکنی وحسابی خودتو تو دل همه جا کردی هر روز دلبرتر میشی و کارای جدید یاد میگیری هرکی باهات صحبت میکنه به شدت بهش دقت میکنی و اگه آشنا باشه بهش میخندی خیلی به تلویزیون علاقه شدید داری انقدر با دقت نگاه میکنی که نگو و پای تلویزیون خیلی آرومی حتی وقتی از جلوش برگردونمت باز سرتو میچرخونی و دست و پا میزنی وقتی خوابیدی و کسی باهات حرف میزنه دست و پا میزنی تا بری بغلش باهات حرف که میزنیم توام جواب میدی و آغون آغون میکنی و خند...
22 آبان 1391

2 ماهگیت مبارک عشق مامان

هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 2 ماه و 0 روز و 2 ساعت و 51 دقیقه و 3 ثانیه سن دارد سلام عشق مامانی سلام نفس من عزیزم امروز 2 ماهت شد 2 ماهه که اومدی تو بغل مامانی و به زندگی من و بابایی رنگ و بوی دیگه ای دادی دیگه حتی یه لحظه هم نمیتونیم بدون تو زندگی کنیم عزیزم انقدر که بهت وابسته شدیم واقعا روزای اول و کلا ماه اول خیلی برام سخت بود ولی الان کاملا تونستم با وظایف مادریم کنار بیام و زندگیمون خیلی آرومتر شده امروز واسه زدن واکسن 2 ماهگیت رفتیم بهداشت با بابایی و خاله فهیمه فدات بشم وقتی رفتن واکسنتو بزنن اول به اون خانومه خیره شده بودی و هی نگاهش میکردی وقتی هم که سوزنو تو پاهات کرد هیچی نگفتی و همینجوری...
17 آبان 1391

7 آبان تولد مامانی

سلام گل پسرم 7 آبان تولد مامانی بود همیشه روزهای تولدم یه جورایی دلم گرفته است دلیلش واقعا نمیدونم چیه یه جشن کوچولو خونه بابارضا گرفتیم امسال مامانی 28 سالش شد معلوم نیست اون روزی که تو این مطلبو بخونی مامانی چند سالشه پسرم !!!!!!!!! فقط امیدوام اون روز زنده باشمو هنوز مامانت باشم عزیزکم چند تا عکس از اون روز واست مبذارم عزیزم     اینجا هم خوابت برده عزیز دل مامانی همیشه خوب بخوابی عشقم ...
17 آبان 1391

اولین ماه زندگی هومن کوچولو

هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 1 ماه و 24 روز و 2 ساعت و 15 دقیقه و 55 ثانیه سن دارد سلام قند عسل مامانی سلام پسر خوشگل مامان الهی مادر قربونت بره عزیزم الان که دارم برات مینویسم تازه خوابیدی و منم گاهی تو تخت پارکت تکونت میدم تا بیدار نشی وای که نمیدونی مامانی این روزا چقدر خسته ام و احتیاج دارم به یه خواب خوب و طولانی مدت ولی خوب بخاطر تو اشکالی نداره روزای اول خیلی بهم سخت میگذشت و میخوام بگم که شاید سختترین روزای زندگیم بود ولی خدارو شکر الان هم شما بزرگتر شدی هم من بهتر تونستم خودمو با شرایط وفق بدم خدارو شکر از وقتی به دنیا اومدی خیلی خیلی تنبل شدم تو آپ کردن وبلاگت و دیر به دیر میام برات مینویسمو عکسهاتو ...
12 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد